گودال عشق¹²❤️🖤

سلاااام چطورید🙂🙃🍓🍒

لیدی: برو بابا دلت خوشه ها . / کت : باشه پس یه لحظه یویوت رو بده من / لیدی : واسه چی ؟؟ / کت : بده کار دارم / لیدی : بیا بگیرش . ببینم این زوری که میگی دقیقا چیه😏😂 //یویو رو پرت کردم پایین// لیدی : عه عه.....چرا همچین کردی ؟ / کت : که نتونی از دستم فرار کنی / لیدی: زرشک // هولش‌دادم و از اون بالا پرتش کردم پایین . (شما یه ارتفاع خیلی بالا رو در نظر بگیرید😁) جیغ کشید و بلند فریاد زد و اسمم رو صدا‌ کرد . منم پریدم پایین و خیلی‌ریاکس و با غرور گفتم : حرف میزنی‌یا نه ؟😎 / لیدی : تووووو دیووونه ایییی الان کتلت میشم / کت : اگه حرف بزنی کتلت نمیشی😎 / لیدی : کت کمکم کن دیوونه الان میخوریم زمیننننننننننن😖😨😨 // از زبان لیدی باگ : داشتم میخوردم زمین ، یک متر فاصله داشتم که یهو کت نوار از بالا منو گرفت . روی‌ چوبش آویزون شده بود و لبخندی با غرور میزد // لیدی : خیلی احمقی / کت : هنوز تموم نشده// بعد منو کشید بلا و نشوند تو بغل خودش . یکم وول خوردم اما دیدم اگه بیوفتم کتلت میشم😅 بعد اینکه از جای امن من مطمئن شد ، چوبش رو بلند کرد و تا تونست رفت بالا . منم هی جیغ میزدم خب نه که از ارتفاع بترسم من عاشق ارتفاعم ولی بدون یویوم ، مثل گربه بدون سیبیل میمونم😁😅 // کت : حرف میزنی یا دوس داری بریم بالاتر ؟ / لیدی : کت تو خیلی خلی / کت : باشه مرینت خانوم ولی خودت خواستی😈 / لیدی : نهههه نکن کت نواااار😨

بعدم رفت بالا . خیلی بالا . نزدیک فضا بودیم . لرزش چوبش رو حس میکردم . // لیدی : کت چوبت داره میلغزه دیگه تمومش کن / کت : تازه قسمت هیجانی کارمون رسیده😎😁 // بعدم چوبش رو کوچیک کرد و .....ما رو هوا معلق بودیم ! و داشتیم میرفتیم سمت پایین // کت : خیلی حال میده مگه نه بانو ؟؟ / لیدی : کتتتتت خیلی .....دیوونه ایییی // باهاش کل کل کردم و سعی کردم چوبش رو ازش بگیرم .......که از بدشانسی ما ، چوبش از دستش ول شد‌و پرت شد پایین . // لیدی: همینو میخواستی ؟؟ الان کتلت میشیم آدرین خان 😠 / کت : 😁 // تو هوا معلق بودن چرت ترین کار‌ دنیاست . چون خیلی رفته بودیم بالا ، فشار هوا زیاد بود برای همین ، کت نوار نتونست بیشتر از‌اون منو نگه داره برای همین از بغلش بیرون افتادم // از زبان کت نوار : وای خرابکاری‌کردم الان گوجه میشیم خدایا کمک کن . لیدی باگ با سرعت برق داشت پرت میشد منم هرچی فکر‌ کردم....آها فهمیدم ! یه تیکه ماکارون از جیبم درآوردم و خوردم و تبدیل شدم به نمیدونم چی چی کت 😐😂 (کت نوار فضایی که تو قسمت نیویورک و زودگذر بهش تبدیل شدن) بعد بال هام رو باز کردم و لیدی باگ رو تو هوا قاپیدم و و یکم تو هوا چرخیدم تا‌روی برج ایفل فرود اومدم و دوباره کت نوار شدم

لیدی : وای خدا....قلبم....از دست تو کت نوار ! /‌ کت : سالمی ؟ / لیدی : آره سالمم ولی قراره الان بکشمت / کت : حالا بگو قضیه چی بود دیگه / لیدی : خب‌پدرت مجرمه اون ارباب شرارته کسی که‌مردم رو شرور میکنه و جون خیلی هارو بن خطر انداخته . فردا براش‌دادگاه تشکیل میدن وتا ببینن چیکار باید بکنن / کت : آخه‌....اون.....اون / لیدی : اون چی ؟ / کت : اون میخواد مادرم رو برگردونه / لیدی : نمیفهمم یعنی چی ؟ / کت : خل مادرم مرده . پدرم با معجزه گر های من و تو میتونه برش گردونه / لیدی : نه نمیتونه / کت : چرا ؟ / لیدی : چون دنیا نابود میشه و از اول ساخته میشه . دنیایی که شاید هیچ کدوم از ما توش نباشیم . فقط مادرت برمیگرده اما شاید حتی پدرت هم دیگه وجود نداشته باشه / کت : یعنی هیچ راهی وجود نداره ؟ / لیدی : دنیا‌نابود میشه ! / کت : پس مطمين باش‌پدرم عمرا دست از کار هاش‌ برنمیداره اون هرکاری میکنه تا مادرم رو برگردونه / لیدی : پس یه دندگی و کله‌شق بودنت به اون رفته / کت : حالا چیکار‌ کنیم ؟ / لیدی : باید صبر‌کنیم ببینیم دادگاه چی‌ میشه....درضمن یه کاری هست که باید انجامش بدم . به کمکت احتیاج دارم / کت : چه کمکی از من برمیاد ؟ / لیدی : وقتشه پدر و مادرم مرینت رو ببینن / کت : الان زود نیست ؟ / لیدی : دارن از دوری من دق میکنن / کت : باشه پس بیا بریم / 

لیدی : یکم میترسم / کت : نترس من کنارتم / لیدی : ممنون آدر‌‌‌.....چیز منظورم کت نوار بود / کت : تو هرچی‌دوس داری صدام کن بانوی قشنگم😉 / لیدی : 😊😊

از زبان کت نوار : رفتیم خونه ی‌ مرینت اینا و در زدیم . پدر مرینت در رو باز کرد . صورتش پر از گریه بود و لباس مشکی‌ پوشیده بود . به لیدی باگ نگاهی کردم ‌. دستاش لرزیدن . احساس کردم نمیتونه حرف بزنه برای همین من حرف زدم // 

کت : امم....ههه.....سلام آقای دوپن / تام: سلام کت نوار‌ . تو و لیدی باگ اینجا چیکار میکنید ؟ / کت : خب اینجا نمیشه باید بریم یه جای امن / تام : بفرمایید تو // دستم رو روی شونه لیدی باگ گذاشتم و چشمکی زدم . لبخند زد و وارد خونه شدیم/ سابین : اوه لیدی باگ عزیزم ! سلام کت ! / لیدی : امم...بله...سلام 🙂 // رفتیم توی اتاق و پنجره ها و در ها رو بستیم . من یکم عقب رفتم تا مرینت راحت تر باشه چون این لحظه‌احتمالا قراره درد داشته باشه😅 // لیدی : آقای دوپنچنگ ، خانم دوپن ! من......من.....تیکی خال ها خاموش😔 / تام و سابین : 😨😨😨😨 مرینتتتتت ؟! / مرینت : مامان....بابا....دلم...دلم برتون تنگ شده بود😭😭😭😭 // پدرش جلوش رفت و.....اوخ....من به جای مرینت دردم اومد😣 محکم زد تو صورتش . بعدم بغلش کرد و حسابی فشارش داد . مادرش هم اومد و ........حسابی هم رو چلوندن . دلم خیلی برای مادرم تنگ شده ! ای کاش مادر منم زنده بود . انقدر گریه و ناله کردن و هم رو بغل کردن ، که متوجه اشک های من نشدن . راستش من......من به مرینت خیلی حسودیم شد ! // مرینت : باباااااا😭 ماماااان😭 / سابین: کت نوار عزیزم😭 تو هم بیا 😭 حالا جزو خانواده مایی😭 / کت : شما لطف دارین ممنون / تام : فک میکردم فقط ایرانی ها تعارف دارن😐😂 پاش بیا بینم لوس نکن خودتو // با تردید اروم رفتم سمت مرینت. لبخندی زد و گونم رو بوسید . جلوی پدر و مادرش از خجالت آب شدم ! بعدم دستاش رو روی قلبم گذاشت و زیر لب گفت / مرینت : مامان ، بابا ، این پسر کسیه که.....قلبم دیوونه وار گرفتار چشماش‌ شده😊 ❤❤❤

از زبان کت نوار : وقتی جلوی پدر و مادرش من رو بوسید ، از خجالت آب شدم😅 لپام گل انداخته بود😄 هرچند حس خیلی خوبی بود که مرینت این حرف رو بهم میگفت😊 بالاخره بعد این همه مدت ، داشتیم یکم قضیه رو جمع و جور میکردیم . نزدیک شب بود واسه همینم شام که خوردیم ، رفتیم تو اتاق مرینت . // مرینت : خب پیشی جون تو روی‌تخت بخواب من رو زمین جا میندازم / کت : حتی فکرشم نکن تو روی تخت بخواب من رو زمین / مرینت: امکان نداره تو باید رو تخت بخوابی / کت : نخیرم تو / مرینت : گفتم تو ‌/ نویسنده : اصلا جفتتون برید گمشید کنار تخت واسه نویسندست😂 / مرینت : حالا که اینجوریه پس جا میندازم جفتمون پایین بخوابیم . چطوره ؟؟ / کت(چشمکی میزنه و دست به سینه حرف میزنه) : قبوله مرینت بانو / مرینت : از دست تو و این لقب بازی هات آخر من دق میکنم😪 / کت : خدانکنه قشنگم😉 // مرینت مشغول جا انداختن شد ، منم یهو زد به سرم که یکم باهاش شوخی کنم😐😂(آدرین خان نمیدونم باز چه نقش ای تو کلت داری کار دستمون ندی)

رفتم و آروم در اتاق رو قفل کردم . تیکی من رو دید فکر میکردم دیگه لو رفتم ولی سری تکون داد و لبخند زد . خوشحال شدم و بهش چشمکی زدم . کلید رو انداختم واسه تیکی و بردش بالای سقف . // مرینت : خب دیگه تموم شد بیا بخوابیم پیشی کوچولو فردا کلی کار داریم / کت : باشه ولی......یه لحظه بیا😈😂 / مرینت(با نگرانی) : چیزی شده ؟؟ / کت : نه تو فقط بیا😎😂 // مرینت با تردید از لای رختخواب ها خودش رو کشون کشون آورد سمت من // مرینت : خب اومدم . چی شده ؟؟ // بدون اینکه حرفی بزنم ، با نگاه شیطنت آمیزم بهش فهموندم قضیه چیه😐😂 بیچاره افتاد تو تله من😅 عقب‌ عقبی رفت تا اینکه رسید به در اتاقش ولی.......قفل بود😂 // مرینت : تو در اتاق رو قفل کردی ؟؟😟 / کت : نمیدونم😌 / مرینت : کت داری من رو میترسونی / کت: پس بزار ادرین بشم . شاید نترسیدی پلگ کلوز اف / مرینت : آدرین بیای جلو جیغ میزنما / آدرین : نه نمیزنی / مرینت : چرا میزنم // عقب عقب رفت تا رسید با صندلی میز تحریر و تعادلش رو از دست داد و افتاد رو صندلی . تا خواست بلند شه دسته های صندلی رو گرفتم . خم شدم و جلوش زانو زدم............. تو چشمای هم خیره شدیم و زل زدیم به هم . اگه به من بود تا ابد به اون چشما خیره میموندم . و بعدش ، همونطوری که زانو زده بودم ، صورتم رو نزدیکش کردم........

و بوسیدمش ! بر خلاف تصورم ، خیلی راحت باهام همراه شد . و خلاصه که اینجوری شد بعد از ۳ دقیقه ، بهم خیره شدیم . // مرینت : واقعا فکر کردی نفهمیدم ؟؟ / آدرین : فکر نمیکردم بفهمی / مرینت : خیلی من رو دست کم گرفتی موطلایی😏😐😂 / آدرین : هه هه هه خیلی بامزه ای مو سرمه ای😒😂 / مرینت : اصلا برو بابا😒 / آدرین : من اصلا میرم بخوابم / مرینت : آره منم // تو رختخواب دراز کشیدیم . // مرینت : بهتر نیست تبدیل بشی ؟؟اگه مامان و بابام هویتت رو بفهمن......؟! / آدرین : در قفله پنجره ها هم بستست نگران نباش امنه / مرینت : خب پس مریکت شیپر ها چی میشن ؟؟ اونا گناه دارن😕 / آدرین : والا راستش من بیشتر به فکر آدرینتی هام🙁 / مرینت : این وسط لیدیرین بهش ظلم شده / آدرین : دوس داری تبدیل شو😒 / پلگ : لازم نکرده تبدیل بشین دو دقیقه نمیزارن آدم با حبه قندش خلوت کنه😒 / تیکی : پلگ ۱۰۰۰ بار بهت گفتم من حبه قند نیستممم 😤 / مرینت و ادرین : 😂😂😂😂😂😂😂 // اون شب با همه شوخی ها و بامزگی هاش تموم شد و نفهمیدیم چی شد که ۴ تامون خوابمون برد.......😴

تمااااام🍓🍒